ازم پرسید آخرین جملهای که از کسی که دوستش داشتم شنیدم چی بوده...
گفتم؛ و بعد... یک دنیا حسرت موند و خاطره... و عشق و عشق و عشق
عشق جاویدان
امروز دلتنگیت راه گلومو بسته بود... امروز دلتنگیت داشت خفهام میکرد... به عکست خیره شدم...
هرشب قبل از خواب، خاطراتمون رو مرور میکنم... تکتک خاطراتمون شیرینن. اونقدر شیرین که حتی در این حجم حجیم غم نبودنت، لبخند میاره رو لبام... یه لبخند به وسعت خواب، یه لبخند به اندازهی همهی نداشتنت... به اندازهی همهی نبودنت تو این روزا...
هر شب قبل از خواب، خاطراتمون رو مرور میکنم... لبخند میزنم، چشمامو میبندم به این امید که بیای به دنیای رؤیاهام... و آروم میخوابم...
مهربونیات، خالصانه بود... نابترین محبتی که تو عمرم دیدم... اینو از عمق قلبم، با جاریترین احساس روحم درکش کردم... و هرروز بیشتر به این باور میرسم.
جانجانم بهترین بودی با من عزیز دلم
چقدر خوبه که اینجا رو دارم... یه روز فکر میکردم اینجا رو به تو هدیه دادم، با تمام حرفای دلم که توش میگم، با همهی احساسم... ولی امروز اینجا شده پناهم، شده آغوشت برای دلتنگیام... شده خلوت من و یاد تو... چقدر خوبه که اینجا رو دارم. چقدر خوبه که اینجا، رد پای حضورت توی زندگیم، مثل تمام روزای آشنایی پررنگه...