ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
شما میدونستی فقط حضورت، اینکه فقط باشی و حرفامو بشنوی، میتونه خستگی عالم رو از روح و تنم بیرون کنه؟ من خودم اینو تازه فهمیدم... درست وقتی که بعد از یه روز سخت، من همهی اتفاقا رو برات تعریف کردم و تو همهش از من تعریف کردی، که بهم بگی کارم رو درست انجام دادم، که از ناراحتیم ناراحت شدی، که میدونی سختی کشیدم ولی قبولم داری که از پس همه سختیا برمیام.
شما میدونستی وقتی که میبینم وسط شلوغپلوغیای کارت، پیامامو خوندی، چقدر کیف میدی به دلم؟ که همون «دیده شدن» پیامم رو ده بار هی میبینم و هی میبینم و از فکر اینکه همون موقع به یادم بودی میشم پرغرورترین عاشق دنیا و همهی شادیم میشه یه لبخند شیرین رو لبام؟
بله میدونستی... که خودم بهت گفته بودم... و باز اینجا هم نوشتم که تا همیشه یادم بمونه و یادت بمونه که چقدر عشق دادی بهم...