پرواز در آسمان آبی

پرواز در آسمان آبی

این وبلاگ، مخاطبِ خاص داشت... جان‌جانم، به تو از تو می‌نوشتم. اینجا خونه‌ی عشقمون بود که هر روز یه حسِ نابِ جدید توش متولد می‌شد... این وبلاگ از این پس به‌روز نمی‌شود
پرواز در آسمان آبی

پرواز در آسمان آبی

این وبلاگ، مخاطبِ خاص داشت... جان‌جانم، به تو از تو می‌نوشتم. اینجا خونه‌ی عشقمون بود که هر روز یه حسِ نابِ جدید توش متولد می‌شد... این وبلاگ از این پس به‌روز نمی‌شود

و امروز، لبریزم از حضورت (رمز؟ همون رستورانه...)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مثل واژه برای شاعر

و من هنوز هم مؤمنم به معجزه‌ی کلمه؛ که من هنوز هم باور دارم کلمات اگر همراه شوند با فشار دستی و تلاقی نگاهی، می‌توانند دل را بلرزانند...


و تو، آشناترینی با رمز و راز واژه‌ها... ساده‌ترین واژه‌ها با کلام تو نرم می‌شوند، دوباره شکل می‌گیرند و مثل سنگ میلیون ساله قیمتی می‌شوند.

گفتی امروزت پرانرژی، دلت شاد، لبت خندون...


و من، ثروتمند‌ترینم با شنیدن آهنگ صدایت.

امروزم شد همه انرژی، دلم شاد شد، لبم خندید...


از عشق

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آغوشت

آغوشت، امن‌ترین جایی که تا بحال تجربه کردم... آغوشت تکه‌ای از بهشت... این‌ها همه شبیه یک رؤیاست که من میان بازوان تو گریه کردم، خندیدم، لذت بردم و به‌خواب رفتم... جایی‌که به این باور رسیدم که در آغوش تو، زمان بی‌معناترینِ واژه‌‌هاست، که در آغوشت می‌شود از تمام غصه‌ها دل را رها کرد...

هم‌آغوشیت، شبیه همدلی‌ات، عجیب‌ترین تجربه برای من‌...

دلت

دلت، آبی‌ست، شبیه دریای آرامی که بدی‌ها را در اعماقش غرق می‌کند و خوبی‌ها را می‌رساند به ساحل. برای دلِ تو، کینه معنی ندارد، دلت دشمنی را نمی‌شناسد... زلال و پاک است مثل اولین کلامی که از تو شنیدم، مثل اولین سلام!