پرواز در آسمان آبی

پرواز در آسمان آبی

این وبلاگ، مخاطبِ خاص داشت... جان‌جانم، به تو از تو می‌نوشتم. اینجا خونه‌ی عشقمون بود که هر روز یه حسِ نابِ جدید توش متولد می‌شد... این وبلاگ از این پس به‌روز نمی‌شود
پرواز در آسمان آبی

پرواز در آسمان آبی

این وبلاگ، مخاطبِ خاص داشت... جان‌جانم، به تو از تو می‌نوشتم. اینجا خونه‌ی عشقمون بود که هر روز یه حسِ نابِ جدید توش متولد می‌شد... این وبلاگ از این پس به‌روز نمی‌شود

یک جمله، سه کلمه، دنیا دنیا حرف


ازم پرسید آخرین جمله‌ای که از کسی که دوستش داشتم شنیدم چی بوده...

گفتم؛ و بعد... یک دنیا حسرت موند و خاطره... و عشق و عشق و عشق

عشق جاویدان


وای که چقدر ندارمت


من تورو به اندازه‌ی‌ لحظه‌لحظه‌ی نداشتنت دوست دارم

من، شیداترین


عشقت مثل یه جنگله، پر از پیچکهای وحشی؛ توی این جنگل پررمز و راز با خیالِ داشتنت پرسه می‌زنم و از کشف اینهمه حس قشنگ شگفت‌زده میشم.


عشقت مثل یه برکه‌‌ی پر از آرامشه، که تو وجودش هیجان غوغا می‌کنه؛ کنار این برکه می‌نشینم و غرق در آرامش، از اینهمه زندگی که توش جریان داره سیراب میشم.


عشقت مثل برف یه صبح زمستونیه، پاک و بکر؛ چشمامو می‌بندم که خنکیش تا ابدیت در روحم نفوذ کنه و یادم بیاره چقدر زندگی رو دوست دارم.


عشقت مثل یه نسیم خنکه، پراز عطر بهار و سفر؛ خودمو تو مسیرش رها می‌کنم تا تمامم رو خوشبو کنه.


عشقت مثل بارونِ یه شب تابستونیه، هر قطره‌اش پراز طراوت؛ زیر بارون قدم می‌زنم تا در معنیِ جدید زندگی تازه شم.


عشقت مثل یه اقیانوس خروشان و پرشوره، که در اعماقش آرامش موج می‌زنه؛ از ساحلش پا به آب می‌زنم و غرق میشم در سکوت و زیباییش.


عشقت مثل یه آسمونه، پر از ستاره‌؛ خیره می‌مونم به درخشش ستاره‌هاش و وجودم پرنور میشه.


عشق تو برای من زندگیه، مثل نفس کشیدن، مثل خندیدن، مثل یه آغوش امن...



مثل بال برای پرواز

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.