مثل نقطه برای حرف
مثل حرف برای کلمه
مثل کلمه برای صحبت
مثل صحبت برای همکلامی
مثل همکلامی برای دلبستگی
مثل دلبستگی برای عاشقی
مثل عاشقی برای زندگی
...
مثل عشقِ تو برای من
خودم رو تو آینه نگاه میکنم... انگار که اونور آینه تو نشسته باشی و با زیباترین چشمای دنیا، با عمیقترین نگاه آسمون منو نگاه کنی و با نگاه و لبخندت مثل همیشه منو تحسین کنی...
دستم رو فرو میکنم تو موهام، لبخند میزنم به جانجانِ اونطرفِ آینه و دوباره میشم پرغرورترین عاشق دنیا...
هنوز هم میشه شاد بود، هنوز هم میشه با پرواز برگ و شکوفههای رها در باد چرخید و رقصید و رقصید...
زندگی هنوز هم زیباست وقتی میشه چشمها رو بست، به یک سیب سبز تازه گاز زد و طراوت یک آفرینش رو با وجود خود همآغوش کرد...
هنوز هم میشه به آسمون خیره شد و پشت ابرهای تکهتکه رو تا عمق بینهایت دید...
زندگی هنوز هم زیباست وقتی میشه با چهچه سرخوش از عطر بهارِ سهرهها مست شد و عاشقی کرد.
«بهارم با تو زیباست»
با تو، من میشوم زیباترین ملکه؛
تکیه میزنم به باشکوهترین تخت ؛
حکمرانی میکنم در بیانتهاترین قلمرو عشق؛
با تو، زیباترینم...
با تو، هرچه دارم باشکوه است...
من با تو، تا ابد عاشقم...
فصلها رو ورق میزنم و فکر میکنم قراره توی کدوم یکی از سیصد و شصت و چهار برگ باقیمونده از تقویم، همقدمم بشی...