جذابترین، پرمعناترین، تکرارنشدنیترین و بیانتهاترین کتابی برایم... فروتن و باطمأنینه، متین و پرآرامش؛ و تنها یک نگاه، یک نگاه گرم و عمیق کافیست برای غرق شدنم در مفهوم بیکران وجودت.
من باحرارت، برگ به برگ میخوانمت؛ تشنهی فهمیدنت، ظرافت روحت را از بین حرفهایت درک میکنم و با شوق، هرروز و هرروز، کلمه به کلمه زبان عشق را از تو یاد میگیرم...
تویی که سرشار از هوش و ذوق و شعوری؛ تویی که سرچشمهی احساسات ناب و زیبا و پاکی... تویی که پر از زندگی و شوق و شوری و این از هر کلامت پیداست...
تو را نه یکبار، که باید چندباره خواند و خواند و خواند؛ هربار از کشف یک مفهوم تازه لذت برد و روح را با شادی پرواز داد. با تو نه یکبار، که چندباره باید زندگی کرد.
مثل نقطه برای حرف
مثل حرف برای کلمه
مثل کلمه برای صحبت
مثل صحبت برای همکلامی
مثل همکلامی برای دلبستگی
مثل دلبستگی برای عاشقی
مثل عاشقی برای زندگی
...
مثل عشقِ تو برای من
خودم رو تو آینه نگاه میکنم... انگار که اونور آینه تو نشسته باشی و با زیباترین چشمای دنیا، با عمیقترین نگاه آسمون منو نگاه کنی و با نگاه و لبخندت مثل همیشه منو تحسین کنی...
دستم رو فرو میکنم تو موهام، لبخند میزنم به جانجانِ اونطرفِ آینه و دوباره میشم پرغرورترین عاشق دنیا...
هنوز هم میشه شاد بود، هنوز هم میشه با پرواز برگ و شکوفههای رها در باد چرخید و رقصید و رقصید...
زندگی هنوز هم زیباست وقتی میشه چشمها رو بست، به یک سیب سبز تازه گاز زد و طراوت یک آفرینش رو با وجود خود همآغوش کرد...
هنوز هم میشه به آسمون خیره شد و پشت ابرهای تکهتکه رو تا عمق بینهایت دید...
زندگی هنوز هم زیباست وقتی میشه با چهچه سرخوش از عطر بهارِ سهرهها مست شد و عاشقی کرد.
«بهارم با تو زیباست»