پرواز در آسمان آبی

پرواز در آسمان آبی

این وبلاگ، مخاطبِ خاص داشت... جان‌جانم، به تو از تو می‌نوشتم. اینجا خونه‌ی عشقمون بود که هر روز یه حسِ نابِ جدید توش متولد می‌شد... این وبلاگ از این پس به‌روز نمی‌شود
پرواز در آسمان آبی

پرواز در آسمان آبی

این وبلاگ، مخاطبِ خاص داشت... جان‌جانم، به تو از تو می‌نوشتم. اینجا خونه‌ی عشقمون بود که هر روز یه حسِ نابِ جدید توش متولد می‌شد... این وبلاگ از این پس به‌روز نمی‌شود

این دل‌بستگیِ بی‌زمان

هیچ ترسی از فردایی که شاید نداشته باشمت ندارم؛ با این همه داشتنت، مگه چنین فردایی هم آمدنی‌ست؟!؟! داشتنِ تو، در بُعد دیگه‌ای از زمان جاریه، داشتنت توی قلب من جاودانه و ابدی و همیشگیه، همونطور که قبل از داشتنت هم برای من بودی و برایت بودم...

با تو، سهم من، همه‌ی دنیا

سهم من از تو، یک نگاه، یک عکس، یک لبخند

سهم من از تو، شادی، طراوت، نفس کشیدن


از کابوس به رؤیا

شنیدی می‌گن غصه‌ها آب میشن؟ می‌دونی چطوری؟

اگه می‌خوای بدونی از کسی بپرس که کابوسِ شبانه‌شو برای عشقش تعریف می‌کنه و با شنیدنِ صدای آروم و مهربونش، تمام غصه‌هاش میشن دوقطره اشک و از چشماش می‌چکن و تمام. بعدش فقط عشق می‌مونه و لبخند و شادی‌ای به طعم شراب و عشق و عشق و باز هم عشق.

کنجِ تنهایی، دنجِ آغوشِ تو

یه گوشه از تنهایی‌هاتو می‌خوام برای گم شدن از خودم... یه گوشه‌ی دنج فقط برای تو و من.

بیا توی همون گوشه، تو و من، سکوت پرهیاهو و شورانگیز خودمون رو زندگی کنیم؛ توی قلبم، یک «تو»  هست که از وقتی شدیم «ما»، دنیا شده بهشتم...

دل می‌بری، دل!

جنابِ آقایی که امروز انقده خوش‌تیپ شده بودی و دل می‌بردی...

شمایی که هرچی بپوشی، حتی با ساده‌ترین‌ها، زیبا و شیک و جذابی...


فقط خواستم بگم‌ هرجا هستی حواست باشه قلب یکی به عشق تو میتپه‌ها، باشه؟